هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و درد ناشی از آن سخن می‌گوید. او از چشم مست معشوق و تاثیری که بر دلش گذاشته است، شکایت می‌کند. شاعر از عشق بی‌پاسخ و رنج‌های ناشی از آن می‌گوید و از دوستانش می‌خواهد که پیامش را به معشوق برسانند. او همچنین از افتخار و خوشحالی که حتی لقب سگ کویم از سوی معشوق برایش دارد، سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر از داغی که معشوق بر دلش گذاشته و خاطره‌ای که از او به جا مانده است، یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۶۸۴

آن چشم مست بین، که دلم گشت زار ازو
ای دوستان، بسوخت مرا، زینهار ازو!

گرد از تنم به قد برآورد و همچنان
بر دل نمی‌شود متصور گذار ازو

گر پیش او گذار کنی، ای نسیم صبح
پیغام من بگوی و سلامی بیار ازو

او گر به اختیار دل ما رود دمی
گردد دل شکستهٔ ما به اختیار ازو

روزی به لطف اگر سگ کویم لقب نهد
زانگه مرا همیشه بس این افتخار ازو

هر کس که با درخت گلی دوستی کند
شرط آن بود که: باز نگردد ز خار ازو

آن کو به تیغ روی بگرداند از حبیب
عاشق نشد هنوز، تو باور مدار ازو

گر دوست بر دل تو زند زخم بی‌شمار
آن زخم را بزرگ فتوحی شمار ازو

تا از کنارم آن گهر شب‌چراغ رفت
از خون دیده پر گهرم شد کنار ازو

او را به خون دیده بپرورده‌ایم، لیک
شاخی بلند بود، نچیدیم بار ازو

داغم گذاشت در دل و بر ما گذشت و ما
دل شاد می‌کنیم بدین یادگار ازو

گفتم که: اوحدی ز غمت مرد، رحمتی
گفتا: مرا چه غم که بمیرد هزار ازو؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.