هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و غمانگیز است که در آن شاعر از عشق و هجران معشوق خود سخن میگوید. او از درد و رنجی که از دوری معشوق متحمل شده است، شکایت میکند و از تأثیرات عمیق این عشق بر زندگی و روحیه خود میگوید. شاعر همچنین به تأثیرات این عشق بر دیگران و جهان اطراف اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایینتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۶۹۶
ای از دهان تنگت شهری شکر گرفته
نام رخ تو گل را از خاک برگرفته
آن روی را مپوشان، زیرا که در ممالک
بنیاد فتنه باشد روی قمر گرفته
دیگر ز سر نگیرد با من جفا زمانه
گر دیگرت ببینم یاری ز سر گرفته
صد کاروان دل را در راه محنت تو
هم دزد رخت برده، هم شحنه خر گرفته
از تیر غمرهٔ تو هر بیدلی که داری
سر در سپر کشیده، پا در جگر گرفته
ما رنگ قصهٔ خود پوشیده از خلایق
وآنگه ز غصهٔ ما عالم خبر گرفته
هجر تو اوحدی را بیچاره کرده از غم
وز اوحدی مرا تو بیچارهتر گرفته
نام رخ تو گل را از خاک برگرفته
آن روی را مپوشان، زیرا که در ممالک
بنیاد فتنه باشد روی قمر گرفته
دیگر ز سر نگیرد با من جفا زمانه
گر دیگرت ببینم یاری ز سر گرفته
صد کاروان دل را در راه محنت تو
هم دزد رخت برده، هم شحنه خر گرفته
از تیر غمرهٔ تو هر بیدلی که داری
سر در سپر کشیده، پا در جگر گرفته
ما رنگ قصهٔ خود پوشیده از خلایق
وآنگه ز غصهٔ ما عالم خبر گرفته
هجر تو اوحدی را بیچاره کرده از غم
وز اوحدی مرا تو بیچارهتر گرفته
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.