هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و هجران معشوق خود سخن می‌گوید. او از زیبایی و سرکشی معشوق و رنج‌هایی که به خاطر او متحمل شده، صحبت می‌کند. شاعر از دوری معشوق و تاثیری که این دوری بر او گذاشته، ابراز ناراحتی می‌کند و از این که راز دلش برملا شده، اظهار تاسف می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری قدیمی ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۹۷

کجایی؟ ای ز رخت آب ارغوان رفته
مرا به عشق تو آوازه در جهان رفته

به خون دیده ترا کرده‌ام به دست، ولی
ز دست من سر زلف تو رایگان رفته

همیشه قد تو با سرکشی قرین بوده
مدام زلف تو با فتنه هم عنان رفته

گل از شکایت آن جورها که روی تو کرد
هزار بار بنزدیکت باغبان رفته

ز دست زلف سیاه تو تا توان خواری
بدین شکستهٔ مسکین ناتوان رفته

به آب دیده بگریم ز هجرت آن روزی
که مرده باشم و خاک در استخوان رفته

چگونه راز دل اوحدی توان پوشید؟
حدیثش از دهن و تیرش از کمان رفته
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.