هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از عشق و هوس خود به معشوق سخن می‌گوید و از ناامنی و اضطراب خود در این رابطه می‌نالد. او از زیبایی و جذابیت معشوق و تأثیر آن بر خود و دیگران سخن می‌گوید و از بی‌توجهی معشوق به خود شکایت می‌کند. شاعر همچنین از وعده‌های معشوق و عدم وفای به آن‌ها ابراز ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم موجود در شعر نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۷۰۱

ببخشا، ای من مسکین به دل در دامت افتاده
دلم را قرعهٔ عشق و هوس بر نامت افتاده

ز هر سو فتنه‌ای برخاست در ایام حسنت، من
کجا ایمن توانم بود در ایامت افتاده؟

نمی‌افتد ترا در سر کزین جانب نهی گامی
مگر بینی سر ما را به زیر گامت افتاده

برآید شاخ مرجانی بروصد جا از آن قطره
که باشد وقت می خوردن ز لعل جامت افتاده

ترا چشمی چو بادامست و روز و شب من مسکین
چو شکر در گداز عشق از آن بادامت افتاده

مرا آرام دل بردند، چشمان تو، کی بینم
گذاری بر من مهجور بی‌آرامت افتاده؟

ترا عاشق فراوانست و بیدل در جهان، لیکن
سبوی ما شد از دیوار و تشت از بامت افتاده

قبا در بند تست، اما ندارد در کمر چیزی
هزاران پیرهن رشکست بر اندامت افتاده

ترا از مستی و عشق من آگاهی بود وقتی
که باشد دردی دردی چنین در کامت افتاده

به من گفتی که: هر روزت ببخشم زین دهن بوسی
کنون می‌بینمت زان وعده خیلی وامت افتاده

به دشنام اوحدی را یاد کردی، کی روا باشد؟
دعایی گفته آن مسکین و در دشنامت افتاده
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.