هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و دلبستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او از نگاه مستانه و جذابیت معشوق و رنجهایی که از این عشق متحمل شده، شکایت میکند. شاعر به غیرت و عشق خود اشاره میکند و بیان میکند که اگر معشوق غیرت او را میدید، به دیگری علاقهمند نمیشد. همچنین، او از درد فراق و غمهایی که در این راه کشیده، سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی احساسی دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۷۶۳
دلم از چشم مستش زار و پردم چشمش از مستی
چه جای پنجه کردن بود ما را با چنان دستی؟
به جان در غیرتم از دل، که پیش اوست پیوسته
گرین غیرت بدیدی او بغیر ما نپیوستی
ز زخم چشم مستش گر بنالیدم روا باشد
که سختست این چنین تیری و آنگه از چنان شستی!
گر آن گلچهره را در دل نشان دوستی بودی
دل این خستگان هر دم به خار غم چرا خستی؟
به غیر از درددل چیزی ندیدم در فراق او
حکایت غیر ازین بودی مرا گر غیرتی هستی
ملامت گر ندید او را، از آن فریاد میدارد
اگر دیدی، نپندارم که از دامش برون جستی
نه یک دلبستگی دارد بدان زلف اوحدی، کو را
اگر پنجاه دل بودی به جان در زلف او بستی
چه جای پنجه کردن بود ما را با چنان دستی؟
به جان در غیرتم از دل، که پیش اوست پیوسته
گرین غیرت بدیدی او بغیر ما نپیوستی
ز زخم چشم مستش گر بنالیدم روا باشد
که سختست این چنین تیری و آنگه از چنان شستی!
گر آن گلچهره را در دل نشان دوستی بودی
دل این خستگان هر دم به خار غم چرا خستی؟
به غیر از درددل چیزی ندیدم در فراق او
حکایت غیر ازین بودی مرا گر غیرتی هستی
ملامت گر ندید او را، از آن فریاد میدارد
اگر دیدی، نپندارم که از دامش برون جستی
نه یک دلبستگی دارد بدان زلف اوحدی، کو را
اگر پنجاه دل بودی به جان در زلف او بستی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.