۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۷۷

نظری گر ز سر لطف به کارم کردی
شادمان چون گل و خرم به بهارم کردی

جاودان گفتمی آن خنجر و بازو را شکر
با خود ار زانکه ببری چو شکارم کردی

اگر آن غنچه دهن را سر مهری بودی
در دل از کیسه چرا آن همه خارم کردی

خرم از گل بدر افتادی و بار از گرداب
اگر از راه کرم دست به بارم کردی

تنگ دستم، چه شدی گر به وفا دستی تنگ
ز سر لطف در آغوش و کنارم کردی؟

از درخت قد و باغ رخ تو کم چه شود؟
دامن ار پر گل و سیب و به و نارم کردی

به غلامی نشمردی دل من شاهان را
با غلامان خود ار دوست شمارم کردی

کاج! لعلی ز لبش بستدمی، تا بر من
سهل بودی اگر این باده خمارم کردی

نشوی در پی آزار دل من یک روز
گر شبی گوش بدین نالهٔ زارم کردی

پس ازین شام جدایی چه شدی گر سحری؟
تا به بستان در حجره گذارم کردی

اوحدی، گر به قبولی برسیدی ز لبش
زود بر مرکب اقبال سوارم کردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.