هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و فراق سخن می‌گوید. او از درد دوری معشوق و بی‌وفایی او شکایت می‌کند و از این که دلش جز کینه چیزی نمی‌پرورد، اظهار ناراحتی می‌کند. شاعر همچنین به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود اشاره می‌کند و در پایان، از عشق به عنوان یک تجربه رسواکننده یاد می‌کند که حتی پیران نیز از آن درس می‌گیرند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند کینه و رسوایی نیاز به بلوغ فکری برای درک کامل دارند.

غزل شمارهٔ ۷۹۹

عالمی را به فراق رخ خود می‌سوزی
تا خود از جمله کرا وصل تو باشد روزی؟

دل سخت تو به جز کینه نورزد با ما
چون به دل کینه کشی، پس به چه مهر اندوزی؟

خار این کوه و بیابان همه سوزن باید
تا تو این پرده که بر ما بدریدی دوزی

نسبت گل بتو می‌کردم و عقلم می‌گفت:
پیش خورشید نشاید که چراغ افروزی

وقت آن بود که دل بر خورد از لعل لبت
چرخ پیروزه نمی‌خواست مرا پیروزی

شب هجران ترا صبح پدیدار نبود
گر خیال رخ خوب تو نکردی روزی

اوحدی، بر رخ این تازه جوانان بی‌زر
عشق رسوا بود، آنگاه به پیر آموزی؟
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.