هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از ناامیدی و اندوه خود در رابطه با یک دوست ناسپاس و بی‌وفا سخن می‌گوید. شاعر از این که دوستش به حال او توجهی ندارد و در مواقع نیاز در کنارش نیست، شکایت می‌کند. او احساس می‌کند که دوستش نه تنها به او کمک نمی‌کند، بلکه از درد و رنج او بی‌خبر است و حتی در مواقعی که شاعر به او نیاز دارد، غایب است.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات مربوط به ناامیدی و شکست در روابط ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۸۰۵

ز راه دوستی گفتم: دلم را چاره بر باشی
چه دانستم که در کارم ز صد دشمن بتر باشی؟

دل سخت تو کی بخشد بر آب چشم بیدارم؟
چو آنساعت که من گریم تو در خواب سحر باشی

گرم روزی دهی کشتن به زاری، بنده فرمانم
به شرط آنکه آنروزم تو نیز اندر نظر باشی

نجویی هرگزم، وآنگه که جویی پیش در باشم
ولی روزیکه من جویم ترا، جای دگر باشی

چه دانستم که از حالم نخواهی با خبر بودن؟
من این خواری بدان دیدم که میگفتم: مگر باشی

ترا از حال محنت‌های من وقتی خبر باشد
که عمری بیدل و صبر و قرار و خواب و خور باشی

فدای خاک پایت گر کنم صد سر به یک ساعت
نبندد صورت آنم که با من سر بسر باشی

ترا اندر شبستانش نباشد، اوحدی، باری
مگر بر آستان او نشینی، خاک در باشی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.