هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وفاداری به معشوق سخن می‌گوید. او از خاکساری در برابر معشوق، نیاز به رهایی از بند عشق و ناتوانی در رسیدن به او صحبت می‌کند. همچنین، شاعر به ناتوانی خود در برابر عشق و وفاداری معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند خاکساری و نیاز به رهایی از بند عشق نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۸۰۶

سنت آنست که خاک کف پایش باشی
فرض واجب که به فرمان و برایش باشی

گر نخواهی که به حسرت سر انگشت گزی
در پناه رخ انگشت نمایش باشی

ماه را دیدم و گفتم: تو بگیری جایش
بازگفتم: تو نه آنی که به جایش باشی

گرهی بازکن از بند دو زلفش به نیاز
ای دل، آنروز که در بند گشایش باشی

اوحدی، دست بدار از سخن دوست، که او
به وفا سر ننهد، گر تو خدایش باشی

گر به رنج غم او کوفته گردی صد بار
بوی آن نیست که در صحن سرایش باشی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.