هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دیوانگی ناشی از آن سخن میگوید. او خود را خراباتی میداند که در حضور معشوق، خانگی و آرامش مییابد. شاعر از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر دل و جان خود میگوید و بیان میکند که عشق به معشوق، او را از دیگران دور کرده و باعث بیگانگی شده است. در نهایت، شاعر اشاره میکند که رسیدن به معشوق و کامرانی از او، کاری سخت و نیازمند مردانگی است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۸۱۶
ای دل پر هوش ما با همه فرزانگی
شد ز غم آن پری فاش به دیوانگی
ما چو خراباتییم گر ننشیند رواست
پیش خراباتیان آن صنم خانگی
ای که به نخجیر ما ساختهای دام زلف
دام چه حاجت؟ که کرد خال رخت دانگی
دل بر شمع رخت راه نمییافت هیچ
چشم توپروانهایش داد به پروانگی
آینهٔ روی تو، تا که بدید آفتاب
جز به مدارا نکرد زلف ترا شانگی
تا تو مرا ساختی با رخ خویش آشنا
با دگرانم فزود وحشت و بیگانگی
اوحدی آن مرد نیست کز تو به کامی رسد
گر چه بکار آوری غایت مردانگی
شد ز غم آن پری فاش به دیوانگی
ما چو خراباتییم گر ننشیند رواست
پیش خراباتیان آن صنم خانگی
ای که به نخجیر ما ساختهای دام زلف
دام چه حاجت؟ که کرد خال رخت دانگی
دل بر شمع رخت راه نمییافت هیچ
چشم توپروانهایش داد به پروانگی
آینهٔ روی تو، تا که بدید آفتاب
جز به مدارا نکرد زلف ترا شانگی
تا تو مرا ساختی با رخ خویش آشنا
با دگرانم فزود وحشت و بیگانگی
اوحدی آن مرد نیست کز تو به کامی رسد
گر چه بکار آوری غایت مردانگی
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.