هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و توصیفی، زیبایی معشوق و تأثیر آن بر شاعر را بیان می‌کند. شاعر از زیبایی چهره و موهای معشوق سخن می‌گوید و احساسات خود را نسبت به او توصیف می‌کند. همچنین، او از درد هجران و آرزوی وصال گلستان عشق می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۸۱۸

از چهره لاله سازی و از زلف سنبلی
تا از خجالت تو نروید دگر گلی

عاقل به آفتاب نکردی دگر نگاه
گر در رخ تو نیک بکردی تاملی

تو خوش نشسته فارغ و اصحاب شوق را
هر دم بخیزد از سر کوی تو غلغلی

روی ترا تکلف زلفی بکار نیست
این بس که وقتها بترازیش کاکلی

در سیل‌خیز گریه نمی‌ماند چشم من
گر داشتی چو چشم تو زان ابروان پلی

آنرا که آرزوی گلستان وصل تست
از خار خار هجر بیاید تحملی

بر سر مکش که خوب‌ترین دستگاه تو
حسنست و کار تو نبود بی‌تزلزلی

دردا! که نقد و جنس من اندر سر تو رفت
نادیده از لب تو به نوعی تفضلی

ای گل، برای وصف تو در باغ روزگار
بهتر ز اوحدی نبود هیچ بلبلی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.