هوش مصنوعی: شاعر در این متن از وضعیت خود به عنوان فردی رند و عاشق مست سخن می‌گوید که به دلیل رفتارهای نامتعارف و بدنامی، نه به خرابات راه دارد و نه به مسجد. او از تنهایی و بی‌سامانی خود می‌گوید و این که حتی دوستانش نیز به دلیل ضعف جسمانی او را درک نمی‌کنند. شاعر خود را گرفتار در بندهای زندگی می‌داند و از این که دیگران نمی‌توانند وضعیت واقعی او را درک کنند، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بدنامی و تنهایی نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۸۲۵

به خرابات گذارم ندهند از خامی
سوی مسجد نتوانم شدن از بدنامی

صوفی رندم و معروف به شاهدبازی
عاشق مستم و مشهور به درد آشامی

سر ز ناچار بر آورده به بی‌سامانی
تن ز ناکام فرو داده به دشمن کامی

حال می خوردنم از روزن و سوراخ به شب
همه همسایه بدیدند ز کوته بامی

آن زبونم که اگر بر سر بازار بری
بیسخن مال مرا خاص شناسد عامی

دشمنم گر نتواند که ببیند نه عجب
دوست نیزم نتواند ز ضعیف اندامی

اوحدی‌وار به صد بند گرفتارم، لیک
تو درین بند ندانی که برون از دامی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.