۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۷۹

چه شود کز سر رحمت به سرم باز آیی؟
در وصلی بگشایی ز درم باز آیی؟

از برم صبر و قرار و دل و دانش بردی
نام اینها نبرم گر به برم باز آیی

چون ز هجر تو شوم کشته بیایی، دانم
چه تفاوت کند ار زودترم باز آیی؟

گر بدانم که کجایی؟ به سرت پیش آیم
ور بدانی که چه زارم؟ به سرم بازآیی

قوت آمدنم نیست به نزد تو مگر
هم تو لطفی بکنی و به کرم باز آیی

اوحدی شد چو هلالی ز فراقت، چه شود؟
گر درین هفته چو ماه از سفرم بازآیی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.