هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق معشوق خود سخن می‌گوید. او از دوری معشوق و رنج‌هایی که در این راه متحمل شده است، شکایت می‌کند. شاعر از بی‌وفایی معشوق و نادیده گرفتن عشقش ابراز ناراحتی می‌کند و از این که دلش شکسته و گم شده است، سخن می‌گوید. او همچنین از ناز و غرور معشوق و این که این رفتارها باعث رنجش شده است، گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکایت از بی‌وفایی و رنج عشق نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۸۸۵

مشتاق آن نگارم آیا کجاست گویی؟
با ما نمی‌نشیند بی ما چراست گویی؟

ما در هوای رویش چون ذره گشته پیدا
وین قصه خود بر او باد هواست گویی

صد بار کشت ما را نادیده هیچ جرمی
در دین خوبرویان کشتن رواست گویی

نزدیک او شد آن دل کز غم شکسته بودی
این غم هنوز دارم آن دل کجاست گویی؟

از زلف کژرو او گر بشنوی نسیمی
تا زنده‌ای حکایت زان سر و راست گویی

با دیگران بیاری آسان بر آورد سر
این ناز و سر گرانی از بخت ماست گویی

خون دلم بریزد و آنگاه خشم گیرد
آنرا سبب ندانم این خون بهاست گویی

گفتا که: جان شیرین پیش من آر و زین غم
تن خسته شد ولیکن دل را رضاست گویی

از اوحدی دل و دین بردند و عقل و دانش
رخت گزیده گم شد، دزد آشناست گویی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.