هوش مصنوعی: متن بالا یک شعر عرفانی و عاشقانه است که از مضامینی مانند جدایی، عشق، سفر، و درد هجران سخن می‌گوید. شاعر از طلوع صبح، حرکت کاروان، و تشنگی دل‌های عاشقان می‌گوید و از عذاب هجران و اشتیاق دیدار یار شکوه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد هجران و عذاب عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۳۸

طلع الصبح من وراء حجاب
عجلو بالرحیل یا اصحاب

کوس رحلت زدند و منتظران
بر سر راه میکنند شتاب

وقت کوچست و کرده مهجوران
خاک ره را بخون دیده خضاب

نور شمعست یا فروغ جبین
می‌نمایند مه رخان ز نقاب

ناقه بگذشت و تشنگان در بند
کاروان رفت و خستگان در خواب

من چنان بیخودم که بانگ جرس
هست در گوش من خروش رباب

جگرم تشنه و منازل دوست
از سرشکم فتاده بر سر آب

کنم از خون دل بروز وداع
دامن کوه پر عقیق مذاب

هر دم از کوچگه ندا خیزد
کی رفیق از طریق روی متاب

بر نشستند همرهان برخیز
باد بستند دوستان دریاب

هیچ دانسته‌ئی که دوزخ چیست
دل بریان و داغ هجر عذاب

از مغیلان چگونه اندیشد
هر که سازد نهالی از سنجاب

بر فشان طره‌ای مه محمل
تا برآید ز تیره شب مهتاب

دل خواجو ز تاب هجر بسوخت
مکن آتش که او نیارد تاب
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.