هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و بیوفایی معشوق می‌نالد. او از اشک‌هایش، دل‌شکستگی و حیرت از زیبایی معشوق سخن می‌گوید و در نهایت به آزادگی و رهایی از دنیای فانی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و مناسب مخاطبان با درک ادبی بالاتر است.

غزل شمارهٔ ۹۱

هیچ می‌دانی چرا اشکم ز چشم افتاده است
زانک پیش هرکسی راز دلم بگشاده است

کارم از دست سر زلف تو در پای اوفتاد
چاره کارم بساز اکنون که کار افتاده است

هر زمان از اشک میگون ساغرم پر می‌شود
خون دل نوشم تو پنداری مگر کان باده است

بیوفائی چون جهان دل بر تو نتوانم نهاد
ای خوشا آنکس که او دل بر جهان ننهاده است

حیرت اندر خامهٔ نقاش بیچونست کو
راستی در نقش رویت داد خوبی داده است

از سرشکت آب رویم پیش هر کس زان سبب
بر دو چشمش جای می‌سازم که مردم زاده است

دست کوته کن چو خواجو از جهان آزاده‌وار
سرو تا کوتاه دستی پیشه کرد آزاده است
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.