هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی، احساسات عمیق عاشقانه و حالات روحی شاعر را در قالب تصاویر زیبا و استعارات پیچیده بیان میکند. شاعر از یار، زلف، چشم، و شراب سخن میگوید و حالات خود را در این رابطه توصیف میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان کمسنوسال دشوار است. همچنین، برخی از استعارات و اشارات ممکن است نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۲
هر کرا یار یار میافتد
مقبل و بختیار میافتد
ای بسا در که از محیط سرشک
هر دمم در کنار میافتد
عقرب او چو حلقه میگردد
تاب در جان مار میافتد
شام زلفش چو میرود در چین
شور در زنگبار میافتد
گر نه مستست جادوش ز چه روی
بریمین و یسار میافتد
گل صد برگ را دگر در دام
همچو بلبل هزار میافتد
در چمن ز آب چشمهٔ چشمم
سیل در جویبار میافتد
چون خیال تو میکنم تحریر
بخیه بر روی کار میافتد
دلم از شوق چشم سرمستت
دم بدم در خمار میافتد
رحم بر آن پیاده کو هر دم
در کمند سوار میافتد
هر که او خوار میفتد خواجو
همچو ما باده خوار میافتد
مقبل و بختیار میافتد
ای بسا در که از محیط سرشک
هر دمم در کنار میافتد
عقرب او چو حلقه میگردد
تاب در جان مار میافتد
شام زلفش چو میرود در چین
شور در زنگبار میافتد
گر نه مستست جادوش ز چه روی
بریمین و یسار میافتد
گل صد برگ را دگر در دام
همچو بلبل هزار میافتد
در چمن ز آب چشمهٔ چشمم
سیل در جویبار میافتد
چون خیال تو میکنم تحریر
بخیه بر روی کار میافتد
دلم از شوق چشم سرمستت
دم بدم در خمار میافتد
رحم بر آن پیاده کو هر دم
در کمند سوار میافتد
هر که او خوار میفتد خواجو
همچو ما باده خوار میافتد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.