هوش مصنوعی:
این شعر از خواجوی کرمانی، غم و اندوه عاشقانه و ناامیدی را بیان میکند. شاعر از دوری معشوق، بیقراری دل، و ناتوانی در بیان دردهایش میگوید. همچنین، به مفاهیمی مانند عشق، رنج، و بیپناهی اشاره دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۳
مه چنین دلستان نمیافتد
سرو از اینسان روان نمیافتد
زان دهان نکتهئی نمیشنوم
که یقین درگمان نمیافتد
هیچ از او در میان نمیآید
که کمر در میان نمیافتد
عجب از پادشه که سایهٔ او
بر سر پاسبان نمیافتد
نام دل در نشان نمیآید
تیر از او برنشان نمیافتد
عشق سریست کافرینش را
چشم فکرت برآن نمیافتد
کشتی ما چنان شکست کز او
تختهئی بر کران نمیافتد
نرود یک نفس که از دل من
دود در آسمان نمیافتد
چشم من تا نمیفتد پر اشک
دیده پر ناردان نمیافتد
مرغ دل تا هوا گرفت و رمید
باز با آشیان نمیافتد
خامه چون شرح میدهد غم دل
کاتشش در زبان نمیافتد
گشت خواجو مریض و چشم طبیب
هیچ برناتوان نمیافتد
سرو از اینسان روان نمیافتد
زان دهان نکتهئی نمیشنوم
که یقین درگمان نمیافتد
هیچ از او در میان نمیآید
که کمر در میان نمیافتد
عجب از پادشه که سایهٔ او
بر سر پاسبان نمیافتد
نام دل در نشان نمیآید
تیر از او برنشان نمیافتد
عشق سریست کافرینش را
چشم فکرت برآن نمیافتد
کشتی ما چنان شکست کز او
تختهئی بر کران نمیافتد
نرود یک نفس که از دل من
دود در آسمان نمیافتد
چشم من تا نمیفتد پر اشک
دیده پر ناردان نمیافتد
مرغ دل تا هوا گرفت و رمید
باز با آشیان نمیافتد
خامه چون شرح میدهد غم دل
کاتشش در زبان نمیافتد
گشت خواجو مریض و چشم طبیب
هیچ برناتوان نمیافتد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.