هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی، به بیان حالات عاشق و معشوق و توصیف زیبایی‌های معشوق می‌پردازد. شاعر از مستی و سرمستی عاشقان سخن می‌گوید و اشاره‌ای به قدرت جادویی معشوق دارد. همچنین، از مهر و وصال و جمال معشوق سخن گفته و عاشقان را حتی در زندان، در گلستان جمال معشوق می‌داند. در پایان، به زلف و خال معشوق و تأثیر آن‌ها اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و شناخت ادبیات کلاسیک دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و جادو ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹۴

مستم آنجا مبر ای یار که سرمستانند
دست من گیر که این طایفه پردستانند

آن دو جادوی فریبنده افسون سازش
خفته‌اند این دم از آن روی که سرمستانند

در سراپردهٔ ما پرده‌سرا حاجت نیست
زانکه مستان همه طوطی شکر دستانند

مهر ورزان که وصالت بجهانی ندهند
با جمال تو دو عالم بجوی نستانند

عاشقان با تو اگر زانکه بزندان باشند
با گلستان جمالت همه در بستانند

زلف و خال تو بخط ملک ختا بگرفتند
هندوان بین که دگر خسرو ترکستانند

زیردستان تهیدست بلاکش خواجو
جان ز دستش نبرند ار بمثل دستانند
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.