هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عاشقانه و ناامیدی از عشق می‌پردازد. شاعر از بی‌وفایی معشوق و رنج‌های ناشی از هجران شکایت می‌کند و از بی‌توجهی معشوق به حالش گلایه دارد. او همچنین به صبر تلخ و ناتوانی در تحمل دوری اشاره می‌کند و از معشوق می‌خواهد که به حال ضعیفان نظری داشته باشد. در نهایت، شاعر اعلام می‌کند که اسیر زلف معشوق شده و راه گریزی ندارد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج، ناامیدی و شکایت از عشق نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد شکل می‌گیرد.

غزل شمارهٔ ۳۹۵

چه کسانند که در قصد دل ریش کسانند
با من خسته برآنند که از پیش برانند

می‌کشند از پی خویشم که بزاری بکشندم
که مرا تا نکشند از غم خویشم نرهانند

صبر تلخست و طبیبان ز شکر خندهٔ شیرین
همچو فرهاد به جز شربت زهرم نچشانند

ایکه بر خسته دلان می‌گذری از سرحشمت
هیچ دانی که شب هجر تو چون می‌گذرانند

گر توانی بعنایت نظری کن که ضعیفان
صبر از آن نرگس مخمور توانا نتوانند

چه تمتع بود ارباب کرم را ز تنعم
گر نصیبی بگدایان محلت نرسانند

بجز از مردمک دیده اگر تشنه بمیرم
آبم این طایفه بی روی تو برلب نچکانند

آنچنان بستهٔ زنجیر سر زلف تو گشتم
که همه خلق جهانم ز کمندت نجهانند

عارفان تا که به جز روی تو در غیر نبینند
شمع را چون تو بمجلس بنشینی بنشانند

جز میانت سر موئی نشناسیم ولیکن
عاقلان معنی این نکتهٔ باریک ندانند

خواجو از مغبچگان روی مگردان که ازین روی
اهل دل معتکف کوی خرابات مغانند
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.