هوش مصنوعی: این شعر از زیبایی‌های طبیعت مانند گل و بهار و صبحدم سخن می‌گوید، اما تأکید اصلی آن بر عشق و یار است. شاعر بیان می‌کند که بدون یار، حتی زیبایی‌های طبیعت نیز برایش ارزشی ندارند. او عشق را بالاتر از هر چیز می‌داند و حتی در دل تنگ خود، تنها غم یار را می‌یابد. شعر همچنین به مفاهیمی مانند معنی‌گرایی، عرفان، و فداکاری در عشق اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'سر دار' ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۹۷

حبذا پای گل و صبحدم و فصل بهار
باده در دست و هوا در سر و لب بر لب یار

بی رخ یار هوای گل و گلزارم نیست
زانکه با دست نسیم چمن و بوی بهار

همه بتخانهٔ چین نقش و نگارست ولیک
اهل معنی نپرستند مگر نقش نگار

در دل تنگ من آمد غم و جز یار نیافت
اوست کاندر حرم عشق تو می‌یابد بار

سکه روی مرا نقش نبینی زانروی
که درستست که چشمت نبود بر دینار

خرم آنروز که من بوسه شمارم ز لبت
گر چه بیرون ز قیامت نبود روز شمار

گفتی از لعل لبت کام بر آرم روزی
چون مراد من دلسوخته اینست برآر

از میانت چو کمر میل کنارست مرا
گر چه بی زر ز میانت نتوان جست کنار

گر بتیغش بزنی روی نپیچد خواجو
که دلش را سر یارست و تنش را سر دار
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.