هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق می‌گوید. او از بند عشق و تقدیر شکایت دارد و بیان می‌کند که هیچ تدبیری برای رهایی از این بند ندارد. شاعر همچنین از بی‌تفاوتی معشوق و رنج خود سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که ای کاش تیر از کمان معشوق به جای مژگان در دیده‌اش می‌نشست. در پایان، شاعر به شب‌زنده‌داری و ناله‌هایش اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه، درد و رنج ناشی از عشق نافرجام و اشاره به تقدیر است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از تصاویر شعری مانند تیر از کمان معشوق ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۵۱۰

پندم به چه عقل می‌دهد پیر
بندم بچه جرم می‌نهد میر

کز حلقهٔ زلف او دلم را
کس باز نیاورد بزنجیر

تدبیر چه سود از آنکه نتوان
آزاد شدن ز بند تقدیر

ما بی رخ او و نالهٔ زار
او با می لعل و نغمهٔ زیر

در دیده کشم بجای مژگان
گر زآنکه ز شست او بود تیر

بسیار ورق که درخیالش
کردیم بخون دیده تحریر

از دست برون شدم چه درمان
وز پای درآمدم چه تدبیر

هر خواب که دوش دیده بودم
جز چشم تواش نبود تعبیر

تا وقت سحرنگر که خواجو
نالد همه شب چو مرغ شبگیر
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.