هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از خواجوی کرمانی بیانگر عشق و شیدایی شاعر به معشوق است. او از ناگفته ماندن راز عشقش، درد دلهای سوخته و شور عشق سخن می‌گوید و امیدوار است که روزی رازش فاش شود. شاعر با اشاره به داستان فرهاد و شیرین، عشق خود را جاودانه می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی مانند فرهاد و شیرین نیاز به دانش پیشینه دارد.

غزل شمارهٔ ۵۲۹

در جهان قصه حسن تو نشد فاش هنوز
تو دل خلق جهان صید کنی باش هنوز

هیچ دل سوخته کام دل شوریده نیافت
زان عقیق لب در پوش گهر پاش هنوز

باش تا نقش ترا سجده کند لعبت چین
زانکه فارغ نشد از نقش تو نقاش هنوز

تا دلم صید نگشتی بکمند غم عشق
سنبلت سلسله بر گل نزدی کاش هنوز

گرچه فرهاد نماندست ولیکن ماندست
شور لعل لب شیرین شکر خاش هنوز

چند گوئی که شدی فتنهٔ رویم خواجو
نشدم در غمت افسانهٔ او باش هنوز

عاقبت فاش شود سر من از شور غمت
گر به شیدائی و رندی نشدم فاش هنوز
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.