هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد هجران و فراق یار مینالد و آرزوی وصال را دارد. او از بادیهنشینان تشنهلب یاد میکند و امیدوار است روزی به کعبه قرب برسد. شاعر همچنین از ترس رسیدن نکردن پیامش به یار میگوید و جان و دل خود را فدای معشوق میکند. در پایان، او بیان معانی عشق را دشوار میداند و آن را فضولی میخواند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و ادبی است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۶۱۰
یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول
بلغ تحیتی و سلامی کما اقول
از تشنگان بادیهٔ هجر یاد کن
روزی گرت به کعبه قربت بود وصول
یا رب چنین که اختر وصلت غروب کرد
بینم شبی که کوکب فرقت کند افول
خواهم که سوی یار فرستم خبر ولیک
ترسم که همچو من متعلق شود رسول
از چشم ما برون نزند خیمه ساربان
از بهر آنکه بر سر آبش بود نزول
عمری که بی تو میگذرانند ضایعست
بازا کزین حیات مضیع شدم ملول
دل مینهم ببند تو گر میبری اسیر
جان میکنم فدای تو گر میکنی قبول
گفتم کنم معانی عشق تو را بیان
فضلی که جز عقیله نباشد بود فضول
بلغ تحیتی و سلامی کما اقول
از تشنگان بادیهٔ هجر یاد کن
روزی گرت به کعبه قربت بود وصول
یا رب چنین که اختر وصلت غروب کرد
بینم شبی که کوکب فرقت کند افول
خواهم که سوی یار فرستم خبر ولیک
ترسم که همچو من متعلق شود رسول
از چشم ما برون نزند خیمه ساربان
از بهر آنکه بر سر آبش بود نزول
عمری که بی تو میگذرانند ضایعست
بازا کزین حیات مضیع شدم ملول
دل مینهم ببند تو گر میبری اسیر
جان میکنم فدای تو گر میکنی قبول
گفتم کنم معانی عشق تو را بیان
فضلی که جز عقیله نباشد بود فضول
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.