هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد هجران و عشق نافرجام میگوید. او بار سنگین فراق را بر دوش میکشد و از طوفان اشکهایش سخن میگوید. هرجا میرود، تصویر معشوق در مقابلش است و با وجود تمام تلاشها، عشق بیپاسخ مانده است. در نهایت، شاعر احساس میکند در بند اسارت عشق گرفتار شده و راه چارهای نمیبیند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاطفی و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات غمانگیز و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۶۶۱
من بار هجر میکشم و ناقه محملم
برگیر ساربان نفسی باری از دلم
طوفان آب دیده گر ازین صفت رود
زین پس مگر سفینه رساند بمنزلم
با درد خود مرا بگذارید و بگذرید
کایندم نماند طاقت قطع منازلم
گفتم قدم برون نهم از آستان دوست
از آب دیده پای فرو رفت در گلم
هرجا که مینشینم و هر جا که میروم
نقشش نمیرود نفسی از مقابلم
گر دیگری بضربت خنجر شود قتیل
من کشته دو ساعد سیمین قاتلم
آندم که خاک گردم و خاکم شود غبار
از بحر عشق باد نیارد بساحلم
هر چند عمر در سر تحصیل کردهام
بیحاصلیست در غم عشق تو حاصلم
خواجو برو که قافله کوس رحیل زد
ای دوستان چه چاره چو من در سلاسلم
برگیر ساربان نفسی باری از دلم
طوفان آب دیده گر ازین صفت رود
زین پس مگر سفینه رساند بمنزلم
با درد خود مرا بگذارید و بگذرید
کایندم نماند طاقت قطع منازلم
گفتم قدم برون نهم از آستان دوست
از آب دیده پای فرو رفت در گلم
هرجا که مینشینم و هر جا که میروم
نقشش نمیرود نفسی از مقابلم
گر دیگری بضربت خنجر شود قتیل
من کشته دو ساعد سیمین قاتلم
آندم که خاک گردم و خاکم شود غبار
از بحر عشق باد نیارد بساحلم
هر چند عمر در سر تحصیل کردهام
بیحاصلیست در غم عشق تو حاصلم
خواجو برو که قافله کوس رحیل زد
ای دوستان چه چاره چو من در سلاسلم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.