هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و بیپایان شاعر به معشوق است. شاعر از شدت عشق و هوس خود میگوید و اینکه هیچچیز نمیتواند دل او را از معشوق جدا کند. او از نرسیدن بوی خوش باغ معشوق به خود شکایت دارد و از قدرت کمان ابروی معشوق میگوید که حتی عقل هم در برابر آن تسلیم میشود. شاعر همچنین از دوری معشوق مینالد و بیان میکند که هرگز نمیتواند از عشق معشوق رها شود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی و فکری برای درک کامل دارند.
غزل شمارهٔ ۷۸۰
ایکه چو موی شد تنم در هوس میان تو
هیچ نمیرود برون از دل من دهان تو
از چمن تو هر کسی گل بکنار میبرند
لیک بما نمیرسد نکهت بوستان تو
گر ز کمان ابرویت عقل سپر بیفکند
عیب مکن که در جهان کس نکشد کمان تو
چون تو کنار میکنی روز و شب از میان ما
کی به کنار ما رسد یک سر مو میان تو
تا تو چه صورتی که من قاصرم از معانیت
تا تو چه آیتی که من عاجزم از بیان تو
کی ز دلم برون روی زانکه چو من نبودهام
عشق تو بوده است و بس در دل من بجان تو
صد رهم ار بستین دور کنی ز آستان
دستم و آستین تو رویم و آستان تو
گر چه بود به مهر تو شیر فلک شکار من
رشک برم هزار پی بر سگ پاسبان تو
خواجو از آستان تو کی برود که رفته است
حاصل روزگار او در سر داستان تو
هیچ نمیرود برون از دل من دهان تو
از چمن تو هر کسی گل بکنار میبرند
لیک بما نمیرسد نکهت بوستان تو
گر ز کمان ابرویت عقل سپر بیفکند
عیب مکن که در جهان کس نکشد کمان تو
چون تو کنار میکنی روز و شب از میان ما
کی به کنار ما رسد یک سر مو میان تو
تا تو چه صورتی که من قاصرم از معانیت
تا تو چه آیتی که من عاجزم از بیان تو
کی ز دلم برون روی زانکه چو من نبودهام
عشق تو بوده است و بس در دل من بجان تو
صد رهم ار بستین دور کنی ز آستان
دستم و آستین تو رویم و آستان تو
گر چه بود به مهر تو شیر فلک شکار من
رشک برم هزار پی بر سگ پاسبان تو
خواجو از آستان تو کی برود که رفته است
حاصل روزگار او در سر داستان تو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.