هوش مصنوعی:
این شعر از خواجوی کرمانی، بیانگر درد و رنج عاشقانه و شکایت از بیتفاوتی معشوق است. شاعر از بیوفایی و جفای معشوق مینالد و او را به دلیل بیتوجهی به عشق و محبتش سرزنش میکند. در پایان، شاعر از فراق معشوق و اشکهای بیپایان خود سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهی عمیق و احساسات پیچیده است که درک آنها برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد و رنج عشقی برای سنین پایین مناسب نیست.
غزل شمارهٔ ۸۵۰
آب رخ ما بری و باد شماری
خون دل ما خوری و باک نداری
دست نگارین بروی ما چه فشانی
ساعد سیمین بخون ما چه نگاری
دل بسر زلف دلکش تو سپردیم
گر چه تو با هیچ خسته دل نسپاری
اینهمه دلها بری ز دست ولیکن
خاطر دلدادهئی بدست نیاری
چند کنی خواریم چو جان عزیزی
شرط عزیزان نباشد اینهمه خواری
گر چه اسیر تو در شمار نیاید
هیچکسی را بهیچ کس نشماری
بر سر ره کشتگان تیغ جفا را
بگذری و در میان خون بگذاری
این نه طریق محبتست و مودت
وین نبود شرط دوستدای و یاری
دمبدم از فرقت تو دیدهٔ خواجو
سیل براند بسان ابر بهاری
خون دل ما خوری و باک نداری
دست نگارین بروی ما چه فشانی
ساعد سیمین بخون ما چه نگاری
دل بسر زلف دلکش تو سپردیم
گر چه تو با هیچ خسته دل نسپاری
اینهمه دلها بری ز دست ولیکن
خاطر دلدادهئی بدست نیاری
چند کنی خواریم چو جان عزیزی
شرط عزیزان نباشد اینهمه خواری
گر چه اسیر تو در شمار نیاید
هیچکسی را بهیچ کس نشماری
بر سر ره کشتگان تیغ جفا را
بگذری و در میان خون بگذاری
این نه طریق محبتست و مودت
وین نبود شرط دوستدای و یاری
دمبدم از فرقت تو دیدهٔ خواجو
سیل براند بسان ابر بهاری
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.