هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از خواجوی کرمانی، بیانگر درد دوری از معشوق و ستایش زیباییهای اوست. شاعر از رنج فراق میگوید و از معشوق میخواهد که به او توجه کند. همچنین، توصیفهای زیبایی از معشوق ارائه میدهد و از گذر عمر و جوانی سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده، آن را برای مخاطبان با دانش ادبی بالاتر مناسب میسازد.
غزل شمارهٔ ۸۹۵
گهم رانی و گه دشنام خوانی
تو دانی گر بخوانی ور برانی
من از عالم برون از آستانت
نمیدانم دری باقی تو دانی
چه باشد گر غریبی را بپرسی
چه خیزد گر اسیری را بخوانی
ز بس کز نالهٔ من در فغانست
کند کوه گرانم دل گرانی
چو من دور از تو بر آتش نشستم
تو میخواهی که بر خاکم نشانی
بزد راهم سماع ارغنونی
ببرد آبم شراب ارغوانی
بیا تا با جوانان باده نوشیم
که بر بادست دوران جوانی
زهی رویت گل باغ بهشتی
خط سبزت مثال آسمانی
ترا سرو روان گفتن روا نیست
که از سر تا قدم عین روانی
چو نام شکرت گفتم خرد گفت
ندیدم کس بدین شیرین زبانی
خضر گر چشمهٔ نوشت بدیدی
بشستی دست از آب زندگانی
بهر سو گو مرو چشم تو زانروی
که بر مردم فتد از ناتوانی
بیاد لعل در پاش تو خواجو
کند گاه سخن گوهر فشانی
تو دانی گر بخوانی ور برانی
من از عالم برون از آستانت
نمیدانم دری باقی تو دانی
چه باشد گر غریبی را بپرسی
چه خیزد گر اسیری را بخوانی
ز بس کز نالهٔ من در فغانست
کند کوه گرانم دل گرانی
چو من دور از تو بر آتش نشستم
تو میخواهی که بر خاکم نشانی
بزد راهم سماع ارغنونی
ببرد آبم شراب ارغوانی
بیا تا با جوانان باده نوشیم
که بر بادست دوران جوانی
زهی رویت گل باغ بهشتی
خط سبزت مثال آسمانی
ترا سرو روان گفتن روا نیست
که از سر تا قدم عین روانی
چو نام شکرت گفتم خرد گفت
ندیدم کس بدین شیرین زبانی
خضر گر چشمهٔ نوشت بدیدی
بشستی دست از آب زندگانی
بهر سو گو مرو چشم تو زانروی
که بر مردم فتد از ناتوانی
بیاد لعل در پاش تو خواجو
کند گاه سخن گوهر فشانی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.