هوش مصنوعی: شاعر در میخانه با پیرمردی روبرو می‌شود که به او توصیه می‌کند با چشم عقل به دیوانگان نگاه کند و عشق را مانند پروانه به شمع بپذیرد. متن به مفاهیمی مانند عشق، عقل، دیوانگی، و گذر عمر می‌پردازد و از استعاره‌هایی مانند می، ویرانه، و پروانه استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مضامین عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۹۳۲

دوش پیری یافتم در گوشهٔ میخانه‌ئی
در کشیده از شراب نیستی پیمانه‌ئی

گفت درمستان لایعقل بچشم عقل بین
ور خرد داری مکن انکار هر دیوانه‌ئی

گر چه ما بنیاد عمر از باده ویران کرده‌ایم
کی بود گنجی چو ما در کنج هر ویرانه‌ئی

روشنست این کانکه از سودای او در آتشیم
شمع عشقش را کم افتد همچو ما پروانه‌ئی

دل بدلداری سپارد هر که صاحبدل بود
کانکه جانی باشدش نشکیبد از جانانه‌ئی

آشنائی را بچشم خویش دیدن مشکلست
زانکه او دیدار ننماید بهر بیگانه‌ئی

هر که داند کاندرین ره مقصد کلی یکیست
هر زمانی کعبه‌ئی برسازد از بتخانه‌ئی

دل منه بر ملک جم خواجو که شادروان عمر
با فسونی یا رود بر باد یا افسانه‌ئی

حیف باشد چون تو شهبازی که عالم صید تست
در چنین دامی شده نخجیر آب و دانه‌ئی
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.