هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج شاعر از جدایی معشوق است. او با بیانی احساسی و پر از اندوه، از تنهایی، بی‌قراری و محنت خود سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که بازگردد تا آرامش به زندگی او بازگردد. شاعر همچنین از نقش دشمنان در ایجاد این جدایی شکایت کرده و از معشوق می‌خواهد که برغم دشمنان، به او بازگردد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاطفی عمیق و اندوه‌بار است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جدایی، محنت و نقش دشمنان نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۲

مشو، مشو، ز من خسته‌دل جدا ای دوست
مکن، مکن، به کف‌اند هم رها ای دوست

برس، که بی‌تو مرا جان به لب رسید، برس
بیا که بر تو فشانم روان، بیا ای دوست

بیا، که بی‌تو مرا برگ زندگانی نیست
بیا، که بی‌تو ندارم سر بقا ای دوست

اگر کسی به جهان در، کسی دگر دارد
من غریب ندارم مگر تو را ای دوست

چه کرده‌ام که مرا مبتلای غم کردی؟
چه اوفتاد که گشتی ز من جدا ای دوست؟

کدام دشمن بدگو میان ما افتاد؟
که اوفتاد جدایی میان ما ای دوست

بگفت دشمن بدگو ز دوستان مگسل
برغم دشمن شاد از درم درآ ای دوست

از آن نفس که جدا گشتی از من بی‌دل
فتاده‌ام به کف محنت و بلا ای دوست

ز دار ضرب توام سکه بر وجود زده
مرا بر آتش محنت میازما ای دوست

چو از زیان منت هیچگونه سودی نیست
مخواه بیش زیان من گدا ای دوست

ز لطف گرد دل بی‌غمان بسی گشتی
دمی به گرد دل پر غمان برآ ای دوست

ز شادی همه عالم شدست بیگانه
دلم که با غم تو گشت آشنا ای دوست

ز روی لطف و کرم شاد کن بروی خودم
که کرد بار غمت پشت من دوتا ای دوست

ز همرهی عراقی ز راه واماندم
ز لطف بر در خویشم رهی‌نما ای دوست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.