هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و اشتیاق به وصال معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که بدون معشوق، زندگی برایش ارزشی ندارد. او از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند و با وصال خود، دلش را شاد سازد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و مفاهیم پیچیده‌تر ادبی، مناسب مخاطبان با سطح درک بالاتر است.

غزل شمارهٔ ۶۴

بیا، کاین دل سر هجران ندارد
بجز وصلت دگر درمان ندارد

به وصل خود دلم را شاد گردان
که خسته طاقت هجران ندارد

بیا، تا پیش روی تو بمیرم
که بی‌تو زندگانی آن ندارد

چگونه بی‌تو بتوان زیست آخر؟
که بی‌تو زیستن امکان ندارد

بمردم ز انتظار روز وصلت
شب هجران مگر پایان ندارد؟

بیا، تا روی خوب تو ببینم
که مهر از ذره رخ پنهان ندارد

ز من بپذیر، جانا، نیم جانی
اگر چه قیمت چندان ندارد

چه باشد گر فراغت والهی را
چنین سرگشته و حیران ندارد؟

وصالت تا ز غم خونم نریزد
عراقی را شبی مهمان ندارد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.