۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۷

ما تازه روی چون صدف از دانهٔ خودیم
خرسند از محیط به پیمانهٔ خودیم

ما را غریبی از وطن خود نمی‌برد
در کعبه‌ایم و ساکن بتخانهٔ خودیم

از هوش می‌رویم به گلبانگ خویشتن
در خواب نوبهار ز افسانهٔ خودیم

نوبت به کینه جویی دشمن نمی‌دهیم
سنگی گرفته در پی دیوانهٔ خودیم

در بوم این سیاه دلان جغد می‌شویم
ورنه همای گوشهٔ ویرانهٔ خودیم

گرد گنه به چشمهٔ کوثر نمی‌بریم
امیدوار گریهٔ مستانهٔ خودیم

چون کوهکن به تیشهٔ خود جان سپرده‌ایم
در زیر بار همت مردانهٔ خودیم

صائب ز فیض خانه بدوشی درین بساط
هر جا که می‌رویم به کاشانهٔ خودیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.