۳۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۰

عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون
کشتی کاغذی از آب نیاید بیرون

تا به روشنگر دریا نرساند خود را
تیرگی از دل سیلاب نیاید بیرون

یک جهت شو که ز صد زاهد شیاد، یکی
خالص از بوتهٔ محراب نیاید بیرون

رو نهان می‌کند از روشنی دل شیطان
دزد بیدل شب مهتاب نیاید بیرون

به صد امید، دل شبنم ما آب شده است
آه اگر مهر جهانتاب نیاید بیرون

نزند دست به دامان اجابت صائب
ناله‌ای کز دل بیتاب نیاید بیرون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.