۳۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۳

گر درد طلب رهبر این قافله بودی
کی پای ترا پردهٔ خواب آبله بودی؟

زود این ره خوابیده به انجام رسیدی
گر نالهٔ شبگیر درین مرحله بودی

دل چاک نمی‌گشت ز فریاد جرس را
بیداری اگر در همهٔ قافله بودی

از خون جگر کام کسی تلخ نگشتی
گر در خور این باده مرا حوصله بودی

شیرازهٔ جمعیتش ازهم نگسستی
با بلبل ما غنچه اگر یکدله بودی

چون آب روان می‌گذرد عمر و تو غافل
ای وای درین قافله گر فاصله بودی

صائب سر زلف سخن از دخل حسودان
آشفته نشد تا تو درین سلسله بودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.