هوش مصنوعی: این متن عرفانی و فلسفی به موضوعاتی مانند وحدت وجود، رابطه انسان با عالم هستی، نقش اسماء الهی در خلقت، و جایگاه ویژه انسان در جهان می‌پردازد. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا بیان می‌کند که انسان آینه‌ای از ذات الهی است و جهان هستی تجلی‌ای از اسماء و صفات خداوند است. همچنین به موضوعات دیگری مانند علم تشریح، محدودیت‌های بشر در فهم حقیقت، و رابطه جسم و جان اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با مباحث فلسفی دارد که معمولاً در این سن شکل می‌گیرد. همچنین استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نخواهد بود.

بخش ۱۳ - قاعده در تفکر در انفس

به اصل خویش یک ره نیک بنگر
که مادر را پدر شد باز و مادر

جهان را سر به سر در خویش می‌بین
هر آنچ آمد به آخر پیش می‌بین

در آخر گشت پیدا نفس آدم
طفیل ذات او شد هر دو عالم

نه آخر علت غایی در آخر
همی گردد به ذات خویش ظاهر

ظلومی و جهولی ضد نورند
ولیکن مظهر عین ظهورند

چو پشت آینه باشد مکدر
نماید روی شخص از روی دیگر

شعاع آفتاب از چارم افلاک
نگردد منعکس جز بر سر خاک

تو بودی عکس معبود ملایک
از آن گشتی تو مسجود ملایک

بود از هر تنی پیش تو جانی
وز او در بسته با تو ریسمانی

از آن گشتند امرت را مسخر
که جان هر یکی در توست مضمر

تو مغز عالمی زان در میانی
بدان خود را که تو جان جهانی

تو را ربع شمالی گشت مسکن
که دل در جانب چپ باشد از تن

جهان عقل و جان سرمایهٔ توست
زمین و آسمان پیرایهٔ توست

ببین آن نیستی کو عین هستی است
بلندی را نگر کو ذات پستی است

طبیعی قوت تو ده هزار است
ارادی برتر از حصر و شمار است

وز آن هر یک شده موقوف آلات
ز اعضا و جوارح وز رباطات

پزشکان اندر آن گشتند حیران
فرو ماندند در تشریح انسان

نبرده هیچکس ره سوی این کار
به عجز خویش هر یک کرده اقرار

ز حق با هر یکی حظی و قسمی است
معاد و مبدا هر یک به اسمی است

از آن اسمند موجودات قائم
بدان اسمند در تسبیح دائم

به مبدا هر یکی زان مصدری شد
به وقت بازگشتن چون دری شد

از آن در کامد اول هم بدر شد
اگرچه در معاش از در به در شد

از آن دانسته‌ای تو جمله اسما
که هستی صورت عکس مسما

ظهور قدرت و علم و ارادت
به توست ای بندهٔ صاحب سعادت

سمیعی و بصیری، حی و گویا
بقا داری نه از خود لیک از آنجا

زهی اول که عین آخر آمد
زهی باطن که عین ظاهر آمد

تو از خود روز و شب اندر گمانی
همان بهتر که خود را می‌ندانی

چو انجام تفکر شد تحیر
در اینجا ختم شد بحث تفکر
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲ - تمثیل در بیان وحدت کارخانه عالم
گوهر بعدی:بخش ۱۴ - سال از ماهیت من
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.