هوش مصنوعی: این شعر از بی‌مهری و جفای معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حتی جور و ستم او نیز زیبا به نظر می‌رسد. شاعر از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و می‌گوید که او نه بیگانه را می‌شناسد و نه آشنا را. همچنین، شاعر اشاره می‌کند که شکایت از معشوق بی‌فایده است، زیرا او نه از مردم می‌ترسد و نه از خدا. در ادامه، شاعر از درد فراق و بی‌تأثیری دعا در بهبود حالش می‌گوید. او معشوق را به گلی زیبا تشبیه می‌کند که در حسن و صفا بی‌نظیر است. در پایان، شاعر از فصل بهار و هم‌نشینی بلبل و گل یاد می‌کند و آرزو می‌کند که مانند آن‌ها با معشوق در کنار هم باشند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۸

بی‌مهری اگر چه بی‌وفا هم
جور از تو نکو بود جفا هم

بیگانه و آشنا ندانی
بیگانه کشی و آشنا هم

پیش که برم شکایت تو
کز خلق نترسی از خدا هم

بس تجربه کرده‌ام ندارد
آه سحری اثر دعا هم

در وصل چو هجر سوزدم جان
از درد به جانم از دوا هم

ای گل که ز هر گلی فزون است
در حسن، رخ تو در صفا هم

شد فصل بهار و بلبل و گل
در باغ به عشرتند با هم

با هم ستم است اگر نباشیم
چون بلبل و گل به باغ ما هم

جز هاتف بی‌نوا در آن کوی
شاه آمد و شد کند، گدا هم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.