هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناتوانی و درد خود می‌گوید و از معشوق طلب ترحم می‌کند. او از بی‌توجهی معشوق به عشاق و توجه به دیگران شکایت دارد و خود را محروم از هر دو می‌داند. شاعر خود را مانند مرغی اسیر توصیف می‌کند که در اسارت نیز آرامشی دارد. او از افتادن از پا و رهایی از فکر بهار و خزان ابراز خوشحالی می‌کند و در پایان از بیم آنکه پس از مرگ، استخوان‌هایش توسط سگان معشوق پراکنده شود، اظهار نگرانی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و غمگین است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی تصاویر مانند پراکنده شدن استخوان‌ها توسط سگان ممکن است برای خوانندگان جوان تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۶۲

جانا ز ناتوانی از خویشتن به جانم
آخر ترحمی کن بر جان ناتوانم

اغیار راست نازت، عشاق را عتابت
محروم من که از تو نه این رسد نه آنم

مرغ اسیرم اما دارم درین اسیری
آسایشی که رفته است از خاطر آشیانم

نخلم ز پا فتاده شادم که کرد فارغ
از فکر نوبهار و اندیشهٔ خزانم

زنهار بعد مردن فرسوده چون شود تن
پیش سگان کویش ریزند استخوانم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.