هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد جدایی و عشق ناکام می‌نالد و مرگ را به عنوان چاره‌ای برای رهایی از این رنج فرا می‌خواند. او از وعده‌های بی‌پایان و امیدهای بربادرفته سخن می‌گوید و از این که راهی به سوی معشوق ندارد، شکوه می‌کند. در نهایت، او به دام عشق و وابستگی به معشوق اعتراف می‌کند و می‌داند که راه گریزی ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و غمگین است که درک آن به بلوغ عاطفی نیاز دارد. همچنین، اشاره به مرگ و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۸۰

روز و شب خون جگر می‌خورم از درد جدایی
ناگوار است به من زندگی ، ای مرگ کجایی

چون به پایان نرسد محنت هجر از شب وصلم
کاش از مرگ به پایان رسدم روز جدایی

چارهٔ درد جدایی تویی ای مرگ چه باشد
اگر از کار فرو بستهٔ من عقده گشایی

هر شبم وعده دهی کایم و من در سر راهت
تا سحر چشم به ره مانم و دانم که نیایی

که گذارد که به خلوتگه آن شاه برآیم
من که در کوچهٔ او ره ندهندم به گدایی

ربط ما و تو نهان تا به کی از بیم رقیبان
گو بداند همه کس ما ز توییم و تو ز مایی

بستهٔ کاکل و زلف تو بود هاتف و خواهد
نه از آن قید خلاصی نه ازین دام رهایی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.