هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن باد صبا با بوستان زرگری گفت‌وگو می‌کند و تغییرات او را از تهیدستی تا ثروتمندی و سپس پیر شدن و حرص و طمع او را توصیف می‌نماید. همچنین، چمن زر فروش و زاغ سیاه به عنوان نمادهایی از ثروت و طمع معرفی می‌شوند.
رده سنی: 12+ متن دارای مفاهیم انتقادی و اخلاقی است که برای درک بهتر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادها ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

قصیدهٔ ۳۲

مگر می‌کند بوستان زرگری
که دارد به دامان زر جعفری؟

به کان اندر، آن مایه زر توده نیست
که باشد در این دکهٔ زرگری

به باغ این چنین گفت باد صبا
که : «چونی بدین مایه حیلت وری؟

به ده ماه از این پیش دیدمت من
تهیدست و خسته‌تن از لاغری

وز آن پس به دو ماه دیدمت باز
به تن جامه چینی و ششتری

به سه ماه از آن پس شدی بارور
شکم کرده فربه ز بارآوری

به دیدار نو بینم اکنون تو را
طرازیده بر تن قبای زری

همانا که تو گنج زر یافتی
که کردی بدین گونه زر گستری

به گاه جوانی همی داشتی
به طنازی آیین لعبتگری

کنون گشته‌ای سخت پیر و حریص
همی خواسته نیز گردآوری

دگر باره دختر شوی، ای عجب!
عجوزه ندیدم بدین دختری»

چمن زر فروش است و زاغ سیاه
شده زر او را به جان مشتری
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ ۳۱
گوهر بعدی:قصیدهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.