هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق می‌گوید، از اشک‌های بی‌پایان و داغ دیرینه‌ای که مرهمی ندارد. او از جور معشوق شکایت می‌کند و از اینکه این جور می‌تواند بنی‌آدم را نابود کند. شاعر به معشوق التماس می‌کند که رحم کند و دل‌های شکسته را دریابد. همچنین، او از غم و درد خود می‌گوید که حتی در نشئه‌ی درد هم غم را فراموش نمی‌کند و در پایان، به اهمیت لحظه‌ها و نوشیدن جام زندگی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸

گر بهم می‌زدم امشب مژهٔ پر نم را
آب می‌برد به یک چشم زدن عالم را

سوز دیرینه‌ام از وصل نشد کم چه کنم
که اثر نیست درین داغ کهن مرهم را

آن پری چهره مگر دست بدارد از جور
ورنه بر باد دهد خاک بنی‌آدم را

ای تو را شیردلی در خم هر موی به بند
قید هر صید مکن زلف خم اندر خم را

بنشین در حرم خاص دل ای دوست که من
دور دارم ز رخت دیدهٔ نامحرم را

باددر بزم غمم نشه‌ای از درد نصیب
که در آن نشئه ز شادی نشناسم غم را

خواهی اکسیر بقا محتشم از دست مده
ساغر دم به دم و ساقی عیسی دم را
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.