هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج درونی خود می‌گوید که ناشی از نگاه سرد و بی‌اعتنایی معشوق است. او احساس می‌کند وجودش مانند خانه‌ای ویران است و آرامش ندارد. حتی پرنده‌ای وحشی نیز نمی‌تواند در چشمانش آشیانه کند. شاعر خود را مانند سواری می‌بیند که به شادی نرسیده و درگیر فتنه‌هاست. او از معشوق می‌خواهد که یا او را بسوزاند یا بکشد، زیرا هر عمل معشوق را ثواب می‌داند. در نهایت، شاعر از تنهایی و عزلت سخن می‌گوید و از نصیحت‌کنندگان می‌گریزد.
رده سنی: 18+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و روانی مانند رنج، ناامیدی، و تمایل به نابودی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌ها ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۷

نیست امروز شکست دلم از چشم پرآب
دایم این خانه خرابست ازین خانه خراب

رعشهٔ نخل وجودم نگذارد که به چشم
آشیان گرم کند طایر وحشی وش خواب

چو پر آشوب سواری که به شادی نرسید
فتنه را پا به زمین چون تو نهی پا برکاب

خواه چون شمع بسوزان همه را خواه بکش
که خطای تو ثوابست و گناه تو ثواب

تا خجالت ز سگانت نبرم بعد از قتل
استخوانم به بیابان عدم کن پرتاب

کر به جرم نگهی بی‌گنهی سوختنی است
بیش ازین نیز مسوزش که کبابست کباب

محتشم بر در عزلت زن و از سروا کن
صحبت اهل نصیحت که عذابست عذاب
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.