هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و تناقض‌های آن می‌گوید. او از دوستی که به دشمن تبدیل شده و دشمنی که دوست شده شکایت دارد. همچنین از عشق به معشوقی که با نگاه و ابرویش او را اسیر کرده سخن می‌گوید. شاعر از دیوانگی ناشی از عشق و ناتوانی در ترک آن می‌نالد، حتی با وجود آگاهی از رنج‌های آن.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و تناقض‌های پیچیده در روابط است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای شعری ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۹۰

دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست
هر که با من دوست باشد دشمن جان من اوست

بر کدام ابرو کمان چشمم به سهو افتاده است
کان پری با من به چشم و ابرو اندر گفتگوست

برنخیزم از درش گر سازدم یکسان به خاک
زان که جسم خاکیم پروردهٔ آن خاک کوست

شوخ چشم من که دارد روی خوب و خوی بد
گر ز غیرت با نظر بازان به دست آن هم نکوست

از شکایتهای او دایم من دیوانه‌ام
با دل خود در سخن اما سخن را رو در اوست

گر ز دست توبه‌ام پیمانهٔ عشرت شکست
توبه گویان دست عهدم باز در دست سبوست

محتشم خودر ا خلاص از عشق می‌خواهم ولی
چون کنم چون مرغ دل در دام آن زنجیر موست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.