هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از غم و تنهایی شاعر در شب یلدا سخن میگوید. او از بیاثری گریههایش، نازکی و بیکسی خود، و نبود راهنما در وادی عشق مینالد. شاعر همچنین به زیبایی و تجلی جمال معشوق اشاره میکند، اما افسوس میخورد که کسی این زیبایی را درک نمیکند. در نهایت، او از بیکسی خود و عدم وجود کسی برای سوگواری بر مرگش سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی مانند غم، تنهایی، و مرگ است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'به خون ریختن' و 'مرده و نوحهگری' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۰۷
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر
گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست
به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا
از تجلی جمالت دگری پیدا نیست
نور حق ز آینهٔ روی تو دایم پیداست
این قدر هست که صاحب نظری پیدا نیست
پشه سیمرغ شد از تربیت عشق و هنوز
طایر بخت مرا بال و پری پیدا نیست
بس عجب باشد اگر جان برم از وادی عشق
که رهم گم شده و راهبری پیدا نیست
شاهد بی کسی محتشم این بس که ز درد
مرده و بر سر او نوحهگری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر
گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست
به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا
از تجلی جمالت دگری پیدا نیست
نور حق ز آینهٔ روی تو دایم پیداست
این قدر هست که صاحب نظری پیدا نیست
پشه سیمرغ شد از تربیت عشق و هنوز
طایر بخت مرا بال و پری پیدا نیست
بس عجب باشد اگر جان برم از وادی عشق
که رهم گم شده و راهبری پیدا نیست
شاهد بی کسی محتشم این بس که ز درد
مرده و بر سر او نوحهگری پیدا نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.