۲۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۳

غیر مگذار که در بزم تو آید گستاخ
گرم صحبت شود و با تو درآید گستاخ

در فریبنده سخنها چو دمد باد فسون
برقع از چهرهٔ شرم تو گشاید گستاخ

به نگاه تو چو از لطف بشارت یابد
به اشارت ز لبت بوسه رباید گستاخ

دست جرات چو گشاید ز خیالات غلط
دستیازی به خیال تو نماید گستاخ

آن که پنهان کندت سجده چو می با تو کشد
آید و رخ به کف پای تو ساید گستاخ

هست شایستهٔ فیض نظر پاک بتی
که نظر در رخش از بیم نشاید گستاخ

محتشم بلبل باغ تو شد اما نه چنان
که در اندیشهٔ گل نغمه سراید گستاخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.