هوش مصنوعی: این شعر از محتشم کاشانی بیانگر درد و رنج عاشقی است که از بی‌توجهی معشوق در عذاب است. شاعر با استفاده از استعاره‌هایی مانند "مرغ دل" و "خم زلف"، احساسات خود را نسبت به معشوق و ناامیدی از وصال او بیان می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به فریب‌خوردگی و اسارت در دام عشق دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاره‌های ادبی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، ممکن است برخی از مفاهیم مانند درد عشق و ناامیدی برای کودکان قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۲۹

لعل تو رد شکست من زمزمه بس نمی‌کند
آن چه تو دوست میکنی دشمن کس نمی‌کند

از سخن حریف سوز آن چه تو آتشین زبان
با من خسته میکنی شعله به خس نمی‌کند

راحله از درت روان کردم و این دل طپان
می‌کند امشب از فغان آن چه جرس نمی‌کند

از خم زلف بعد ازین جا منما به مرغ دل
مرغ قفس شکن دگر میل قفس نمی‌کند

مرغ دلی که می‌جهد خاصه ز دام حیله‌ای
دانه اگر ز در بود باز هوس نمی‌کند

محتشم از کمند شد خسته چنان که چون توئی
می‌رود از قفا و او روی به پس نمی‌کند
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.