هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و پراحساس، از زبان عاشقی بیان می‌شود که درگیر احساسات متضاد و درد عشق است. او از شمعی سخن می‌گوید که دودش به بالا می‌رود، نمادی از عشق و رنج. عاشق در بزم عشق، میان بیم و امید، عتاب و عشوه، و خنده و گریه در نوسان است. او خود را مانند طفلی دیوانه‌وش می‌داند که میان آب و آتش گیر افتاده و در یک لحظه هم مقبول است و هم مردود. دلش مانند مرغی است در دست طفل بی‌باکی که هم عزیزش می‌دارد و هم زودش می‌کشد. عاشق با وجود آزارها، باز هم به معشوق دل بسته و از مردم‌نوازی‌های او در عذاب است، هرچند می‌داند که مقصود معشوق تنها بی‌تاب کردن اوست. در پایان، از طبیب عشق سخن می‌گوید که با قدرت خود، حتی الماس جفا را با نمک سود می‌کند و داغش را خوش می‌نماید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده، احساسات عمیق و استفاده از استعاره‌های ادبی است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و تضادهای احساسی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۳۱

رخش شمعی است دود آن کمند عنبر آلودش
عجب شمعی که از بالا به پایان می‌رود دودش

دمی در بزم و صد ره می‌کشد از بیم و امیدم
عتاب عشوه آمیز و خطاب خنده آلودش

میان آب و آتش داردم دیوانه وش طفلی
که در یک لحظه صد ره می‌شوم مقبول و مردودش

چو گنجشگیست مرغ دل به دست طفل بی‌باکی
که پیش من عزیزش دارد اما می‌کشد زودش

من زا لعبت پرستیها دل بازی‌خوری دارم
که دارد کودکی با صد هزار آزار خشنودش

بسی در تابم از مردم نوازیهای او با آن
که می‌دانم به جز بی‌تابی من نیست مقصودش

طبیب محتشم در عشق پرکاریست کز قدرت
به الماس جفا خوش می‌کند داغ نمک سودش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.