هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و شیفتگی خود به معشوق می‌گوید. او احساس می‌کند که در حضور معشوق، زبانش بند می‌آید و مانند آینه‌ای شفاف می‌شود. شاعر از فداکاری‌های خود در راه عشق سخن می‌گوید و اینکه چگونه تمام عمرش را در جستجوی معشوق سپری کرده است. او همچنین از تحول درونی خود می‌گوید و اینکه چگونه از تعلقات دنیوی دست کشیده است.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹۴

بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم
سگ کویت به فغان آمد رسوا گشتم

طوطی ناطقه‌ام قوت گفتار نداشت
دیدم آئینهٔ روی تو و گویا گشتم

کام جان با خط سبز و لب جان‌بخش تو بود
هرزه عمری ز پی خضر و مسیحا گشتم

چون برم پی به مقام تو گرفتم چو صبا
پا ز سر کردم و سر تا سر دنیا گشتم

منم ای شمع بتان مرغ سمندر خوئی
که چو پروانه به دوران تو پیدا گشتم

تاب دیدار تو چون آورم ای غیرت حور
من که نادیده مه روی تو شیدا گشتم

هرکه پیمود ره الفت من وحشی گشت
بس که باوحش من بادیه پیما گشتم

محتشم تا روش فقر و فنا دانستم
منکر جاه جم وحشمت دارا گشتم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.