هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از تحول درونی خود میگوید که از عقل و دین روی برگردانده و به رندی و رسوایی روی آورده است. او از عشق نافرجام و درد دلهایش سخن میگوید و بیان میکند که چگونه از جمال معشوق رنج کشیده و سرانجام از عشق و زیبایی دیگران بیزار شده است. شاعر همچنین به بیحاصلی عمری که در راه معشوق گذرانده اشاره میکند و از تصمیم به کنارهگیری از عشق سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین اشاره به رسوایی و رنجهای عشق ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۳۹۵
من شیدا چرا از عقل و دین یک باره برگشتم
به رندی سر برآوردم به رسوائی سمر گشتم
ز استغنا نمیگشتم به گرد کعبه لیک آخر
سگ شوخی شدم از شومی دل در به در گشتم
سرم چون گوی میباید فکند از تن به جرم آن
که عمری بر سر کوی تو بیحاصل به سر گشتم
ز دلدار دگر خواه دوای درد دل جستن
که هرچند از تو جستم چارهٔ بیچارهتر گشتم
اگر لعل تو جانم برد برکندم ازو دندان
وگر عشق تو دینم برد از آن هم نیز برگشتم
به زور حسن خودچندان مرا آزار فرمودی
که بیزار از جمال خوب رویان دگر گشتم
اگر چون محتشم پا از ره عشقت کشم اولی
که از پرآهست یک سان به خاک رهگذر گشتم
به رندی سر برآوردم به رسوائی سمر گشتم
ز استغنا نمیگشتم به گرد کعبه لیک آخر
سگ شوخی شدم از شومی دل در به در گشتم
سرم چون گوی میباید فکند از تن به جرم آن
که عمری بر سر کوی تو بیحاصل به سر گشتم
ز دلدار دگر خواه دوای درد دل جستن
که هرچند از تو جستم چارهٔ بیچارهتر گشتم
اگر لعل تو جانم برد برکندم ازو دندان
وگر عشق تو دینم برد از آن هم نیز برگشتم
به زور حسن خودچندان مرا آزار فرمودی
که بیزار از جمال خوب رویان دگر گشتم
اگر چون محتشم پا از ره عشقت کشم اولی
که از پرآهست یک سان به خاک رهگذر گشتم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.