هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق معشوق خود رنج می‌برد. او از جدایی و بی‌وفایی معشوق شکایت دارد و احساس می‌کند که در دام عشق گرفتار شده است. شاعر از روزگار سخت و ناملایمات زندگی شکایت می‌کند و آرزوی بازگشت معشوق را دارد. او از گذشته پرافتخار خود یاد می‌کند و اکنون خود را در وضعیتی ناامید و درمانده می‌بیند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات شدید ناشی از فراق و تنهایی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد و رنج عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

غزل شمارهٔ ۳۹۸

تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم
غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم

تو آن صیاد بی‌قیدی که باقیدم رها کردی
من آن صیدم که هرجا می‌روم در دام صیادم

اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد
بدان کز صرصر هجر تو دوران داده بربادم

وگر بر گرد سروت مرغ روحی پرزند میدان
که افکند است از پا حسرت آن سرو آزادم

چو بازآئی به قصد پرسشی برتربتم بگذر
که آنجا نوحه دارد بر سر تن جان ناشادم

به فریادم من بیمار و دل در ناله است اما
چنان زارم که هست آهسته‌تر از ناله فریادم

نهی چند ای فلک بار فراق آن پری بر من
ز آهن نیستم جان دارم آخر آدمی زادم

مکن بر وصل این شیرین لبان پرتکیه‌ای همدم
که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم

نهادم محتشم بنیاد صبر اما چه دانستم
که تا او خواهد آمد صبر خواهد کند بنیادم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.