هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق سخن می‌گوید. او از فداکاری‌های خود می‌گوید، اما در نهایت به این نتیجه می‌رسد که دور بودن از معشوق بهتر است. شاعر از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و احساس می‌کند که از لطف و محبت او محروم شده است. در پایان، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که اگرچه سعی کرده از پندهای معشوق پیروی کند، اما نتوانسته است و اکنون در وضعیتی ناخوشایند قرار گرفته است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، احساسات شدید و ناامیدی بیان شده در شعر ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۰۶

در بزم چون به کین تو غالب گمان شدم
جان در میان نهادم و خود برکران شدم

پاس درون قرار به نامحرمان چو یافت
من محفل تو را ز برون پاسبان شدم

دیدم که دیدن رخت از دور بهتر است
صحبت گذاشتم ز تماشائیان شدم

این شد ز خوان وصل نصیبم که بی‌نصیب
از التفات ظاهر و لطف نهان شدم

بر رویم آستین چو فشانید در درون
دم ساز در برون به سگ آستان شدم

عمرت در از باد برون آن چه میتوان
لیکن که من ز پند تو کوته زبان شدم

چون محتشم اگرچه به صدخواری از درت
هرگز نمی‌شدم به کنار این زمان شدم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.